میرهوشنگ وارسته بزرگ خاندان وارسته پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد میکند… او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و اسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند … وصلت صورت میگیرد… اما……
نرم افزار ارسال نظر خودكار به وبلاگها و سرويسهاي وبلاگدهي
نمونه ي كار اين نرم افزار تقريبا ميشه اين پيام ها كه مطمئنا براي همتون اومده و مديران وب هاي تبادل لينك ازشون استفاده ميكنند
سلام و ادب و احترام دوست گلم sadaf جان مطالب وبلاگت خیلی قشنگگگگگگگگ بود به وبلاگ من هم سر بزن خوشحال می شم با هم دوست بشیم و همکاری داشته باشیم به امید دیدار
يا
سلام sadaf جان، خوبی؟ وبلاگت دیدم خیلی خوشم اومد ازش ببین من تو وبلاگم دارم لیست پرطرفدارتین وبلاگ ها را جمع آوری می کنم خوشحال می شم وبلاگ تو هم تو این لیست طلایی باشه پس همین حالا به وبلاگ من سر بزن
يا
سلام sadaf عزیز چند روزه وبلاگی به عنوان لیست وبلاگ های پربازدید راه اندازی کردم حیفم اومد وبلاگ خوشگلت تو این لیست نباشه پس اگر می خواهی بازدید وبلاگت زیاد بشه حتما حتما به وبلاگ من سر بزن همیشه موفق باشی
سخنرانیه دکتر رائفی پـــــور زنگ خطر برای دشمنان اسلام زده شده و به هر نحوی دارن تبلیغات میکنن اگاه باشید ..... شبکه های تلویزیونی غربی درحال معرفی امام زمان به عنوان دجال و رهبر داعشی ها به مردم خودشون و مردم اروپا هستند. پرچمداران سیاه خراسان را همان داعشی ها معرفی میکنند که یاور مهدی موعود هستن این کلیپ را آنقدر نشر دهید تا همه از این توطئه آگاه شوند.
ژانر رمان : هیجان انگـیز ، اجتماعی ، عاشقانه ، پر رمز و راز
حجم کتاب رمان گناهکار : ۱۰٫۵ مگابایت
تعداد صفحات رمان گناهکار : ۱۷۶۲
قالب کتاب رمان گناهکار : PDF
خلاصه داستان رمان گناهکار :
زندگی مو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یکگناهکارحرفه ای بود..یه ادم از جنس تاریکی ولی با ظاهری شیشه ای ، شکست..بالاخره تونست ظاهر شیشه ای وشکننده ش رو هزار تیکه کنه. و اونوقت بود که ظاهر زشت و پلید گناهانش نمایان شد. و من دیدم ، به چشم دیدم. بزرگترین گناهان اون افراد گناهکار رو دیدم و نفرت رو تو وجودم پرورش دادم. نفرت همون چیزی که بر قلب سنگی من حکومت می کرد.. من…آرشام… اسمم گناهکار ، رسمم تباهکار…